ما سه تا

(11)شبهای قدر

1392/5/6 10:44
نویسنده : مامان الی
118 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم...خوشگلم...قشنگم...

دیشب خیلی دعا کردم

برای بودنت...برای اومدنت...از خدا خواستم که تورو بهم بده...

یکی میگفت اینروزها که ما میریم مهمانی خدا ...خدا باید میزبانی کنه...باید ناز مهمونش رو بکشه...باید از مهمونش پذیرایی کنه...خب خدا جون نازمو بکش...من که دعوتت رو قبول کردم... هدیه ام رو بهم بده... امانتت رو بهم بسپر... چی میشه؟یه فرشته از اون فرشته هات رو به منم بده.قول میدم ازش خوب نگهداری کنم.

دیشب خیلی گریه کردم... شکر کردم... به خاطر اینکه سلامتم.به خاطر اینکه بابایی سلامته.به خاطر اینکه امید دارم.

من و بابایی زندگیمون رو با اسم صاحب این شبها شروع کردیم.و از خودش کمک خواستیم که همیشه یارو یاور هم باشیم .

حالا هم از خودش میخوام که تورو بهم بده.ازش میخوام که واسطه بشه و از خدا بخواد که یه فرشته بندازه تو دامن ما

دیشب شب قدر بود.شب نوزدهم ماه مبارک رمضان

خدایا شکرت که یه سال دیگه زنده بودم تا توی این شب عزیز بتونم دعا بخونم.بتونم باهات رازو نیاز کنم و حس کنم که تو هم اومدی نشستی پیشم.

خدا جون دیشب پیشم بودی.مگه نه؟

من تورو حس کردم.مهربونیت رو

حالا بیا و مهربونیت رو برام کامل کن

نمیخوای دست مهمونت که فقط 11روز دیگه میمونه پیشت یه نعمت بدی ؟

منتظرتم خدا جون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مادرخانومي
6 مرداد 92 11:02
ايشالله به زودي زود ميشين


ممنونم عزیزم
ایشالا
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ما سه تا می باشد